سَألوا الزَّمانَ
سَألوا الزَّمانَ:
أينَ الحقِّ؟ قال: دُفِنَ مع عليٍّ!
و أينَ الإحسان؟ قال: ذهبَ مع عليّ!
و أينَ العدالة؟ قال: غابَت مع عليّ!
و أينَ الأمان؟ قال: ضاعَ بعد عليّ!
و أينَ الشّجاعة؟ قال: فقدت مع عليّ!
و أينَ أنتَ يا زمن؟ قال: عند عليّ!
سَألوا الزَّمانَ:
أينَ الحقِّ؟ قال: دُفِنَ مع عليٍّ!
و أينَ الإحسان؟ قال: ذهبَ مع عليّ!
و أينَ العدالة؟ قال: غابَت مع عليّ!
و أينَ الأمان؟ قال: ضاعَ بعد عليّ!
و أينَ الشّجاعة؟ قال: فقدت مع عليّ!
و أينَ أنتَ يا زمن؟ قال: عند عليّ!
اَلسَّلامُ عَلى وَلِىِّ اللَّهِ وَحَبيبِهِ اَلسَّلامُ عَلى خَليلِ اللَّهِ وَنَجيبِهِ اَلسَّلامُ عَلى صَفِىِّ اللَّهِ وَابْنِ صَفِيهِ اَلسَّلامُ عَلىَ الْحُسَينِ الْمَظْلُومِ الشَّهيدِ اَلسَّلامُ على اَسيرِ الْکُرُباتِ وَقَتيلِ الْعَبَراتِ
شیعه آنلاین، "درّزاده" جوان باهوش و با استعداد است. وی در شهرستان نیکشهر تحصیل می کند و بیش از یک هفته است که به مذهب اهل بیت (ع) گرویده است. او درباره چگونگی شیعه شدنش چنین می گوید: از زمانی که فیلم مختار از تلویزیون پخش می شد هر هفته این فیلم را می دیدم. خیلی علاقه به این فیلم داشتم. از قسمت هایی که خیلی من را متاثر کرد آنجا بود که صحنه هایی از واقعه ی کربلا را به تصویر کشیده بودند که دل هر سنگی را آب می کرد.
| اللهُ ايُّ دمٍ فـي كربـلا سُفِـكـا | لم يجر في الارض حتى اوقف الفلكا | |
| واي خيـل ضلالٍ بالطفوف عدت | على حريـم رسول الله فانتهكا | |
| يوم بحاميـة الاسلام قد نهضت | له حميـة دين اللـه اذ تركا | |
| رأى بـأنَّ سبيل الحقِّ متبـع | والرشد لـم تدر قومٍ اية سلكا | |
| والناس عادت اليهـم جاهليتهم | كأن مـن شرع الاسلام قد افكا |
| كرْبَلا، لا زِلْتِ كَرْباً وَبَلا | ما لقي عندك آل المصطفى |
| كَمْ عَلى تُرْبِكِ لمّا صُرّعُوا | من دم سال ومن دمع جرى |
| كَمْ حَصَانِ الذّيلِ يَرْوِي دَمعُها | خَدَّهَا عِندَ قَتيلٍ بالظّمَا |
| تمسح الترب على اعجالها | عَنْ طُلَى نَحْرٍ رَمِيلٍ بالدّمَا |
| وضيوف لفلاة قفرة | نزلوا فيها على غير قرى |
همه امتها بر اساس آیه: «کان الناسُ أمةً واحدةً»، یه امت واحده بوده اند و در بین آنها هیچ اختلافی وجود نداشته است؛ ولی بعد از مدتی در بین آنها اختلاف به آمد و این اختلافات سبب شد تا خداوند قانون و کتاب را برای حل این اختلافات به وسیله پیامبر بفرستد. با توجه به آیه 13 سوره شوری: «شَرَعَ لکم مِنَ الدينِ ما وصّی به نوحاً»، حضرت نوح در زمان به وجود آمدن اختلافات مبعوث شده است که صاحب کتاب و شریعت میباشد و همچنین اولین پیامبر اولوالعزم نیز هست.
با سلام
از دوستانی که این ابیات را میخوانند، تقاضا دارم اگر مشکلی در ترجمه میبینند بفرمایند تا اصلاح شود.
یا علی مدد
ألفٌ. . اهواك ايا حيدر ياساقينا عند الكوثر
یا حیدر! ای ساقی ما در حوض کوثر! تو را دوست دارم
باءٌ . . بابُ مدينة علم من يأتيها يأتي حيدر
درب شهر علمی که هر آنکه قصد آن شهر کند باید قصد حیدر کند.
تاءٌ . . تكفيك شهادته انك مولانا بل اكثر
شهادت پیامبر(ص) کافی است بر اینکه تو مولای ما هستی.
ثاءٌ . . ثق يا نبض فؤادي عن حبك لا لن اتغير
ای ضربان قلبم به عشقت اعتماد کن که هیچ وقت من تغییر نخواهم کرد.
جيمٌ . . جندلت أكابرهم فسل الاحزاب وسل خيبر
یا علی! بزرگان کفار را از بین بردی، از جنگ احزاب و خیبر بپرسید.
ألفٌ. . اهواك ايا حيدر ياساقينا عند الكوثر
باءٌ . . بابُ مدينة علم من يأتيها يأتي حيدر
تاءٌ . . تكفيك شهادته انك مولانا بل اكثر
ثاءٌ . . ثق يا نبض فؤادي عن حبك لا لن اتغير
جيمٌ . . جندلت أكابرهم فسل الاحزاب وسل خيبر
نامهای فاطمه زهراء و وجه تسميه آن
تعتبر تسمية الطفل المولود أو التسمية بصورة عامة من سنن الله تعالى الأُولى وقد
نامگذاري نوزاد يا نامگذاري بطور عام از سنت هاي برتر الهي است
سمى الله تبارك وتعالى آدم وحواء يوم خلقهما, وعلم آدم الأسماء كلها, وقد سار الناس على هذه السنة أو السيرة .
خداوند آدم وحوا را در روز خلقتشان به اين نام خواند ، وآدمي را از تمامي اسماء الهي باخبر ساخت، ومردم نيز بر اين طريقه عمل كردند
وتختلف أسماء البشر على مر الأجيال والعصور وقد توجد مناسبة بين الاسم والمسمى وقد لا توجد .
السلام عليكم ورحمة الله وبركاته..
انقل لكم قصة السارق الذي قطع الإمام علي عليه السلام يده وأعادها ويسمى {دعاء العبد}...
في كتاب (الدمعة الساكبة) قال روى صاحب كتاب (بحار الأنوار) وفي كتاب الروضة وكتاب الفضائل لشاذان بالاسناد يرفعه إلى الأصبغ بن نباته أنه قال: كنت جالسًا عند أمير المؤمنين علي بن أبي طالب(ع) في مسجد الكوفة وهو يقضي بين الناس إذ جاءت جماعة ومعهم رجل أسود مشدود الأكتاف فقالوا هذا سارق يا أمير المؤمنين
هذه قصيدة الشيخ محمد حسين الأصفهاني باعتباره أحد أبرز علمائنا العظام ولما يحتويه شعره من تفصيل لما وقع على الزهراء البتول عليها السلام أحببنا إيرادها من ديوانه ( الأنوار القدسية ):
|
لهفي لها لقد أضيع قدرها |
|
حتى توارى في الحجاب بدرها |
|
تجرعت من غصص الزمان |
|
ما جاوز الحد من البيان |
|
وما أصابها من المصاب |
|
مفتاح بابه حديث الباب |
|
إن حديث الباب ذو شجون |
|
مما جنت به يد الخؤون |
|
أيهجم العدى على بيت الهدى |
|
ومهبط الوحي ومنتدى الندى |
|
و رَوَی جابِرٌ حديثاً
شريفاً |
|
يُکتَسَی مِن هُداهُ
خيرُ کَساء |
|
قال کُنّا عندَ النَّبيّ
جُلوساً |
|
و هو کَالبَدر
مُشرِقٌ بالسناء |
|
فأَتَی مُقبِلاً عليٌ
علينا |
|
بِجَبينٍ
مُکلَّلٍ بِالبَهاء |
|
قال هذا أخي عليّ
و إنّي |
|
لَکم مُقسِمٌ بِرَبِّ
العَطاء |
|
إنَّ هذا حقّاً
و شيعةَ هذا |
|
لَهُمُ الفائزونَ يومَ
الجَزاء |
|
اوّلُ المُسلمينَ
لِلدّينِ سبقاً |
|
مع طه و
أقوَمُ الحُنَفاء |
|
أقسَمُ الناس بِالسّويّةِ
فيکُم |
|
أعدَلُ الحاکِمينَ عندَ
القَضاءِ |
|
و هُو عندَ الرَّحمنِ أعظَمُ شأناً |
|
و مقاماً مِن سائرِ الأولياء |
(فرطوسي، 1986،ج1: 73).
طریقه تفکر در مرگ: از منظر آیة الله میرزا جواد آقا ملکی تبریزی:
1- فکر کند که ممکن است هرچه زودتر مرگش فرا رسد.
2- تفکر در سختی مرگ، جان کندن و وحشت مرگ.
توضیح1: آدمی فکر نمیکند که هر لحظه ممکن است مرگش فرارسد، به همین سبب خود را مشغول سرگرمی های دنیوی میکند ولی فکر مرگ و رسیدن آن، میتواند انسان را از لهو و لعب باز دارد.
توضیح2: اینکه سختی مرگ جه قدر دردناک و عذاب آور است. هرگاه ضربه یا زخمی به انسان وارد میشود، ابتدا عضو و سپس روح آن را درک میکند و احساس درد میکنیم. حال چگونه باید باشد که در یک لحظه تمام اعضا از کار می افتد و درد اینها بدون واسطه به روح منتقل میشود، پس روح، احساس بیشتری در ما ایجاد میکند.
منبع: کتاب عرفان در کلام اولیای ربانی.
شاعر حماسه سرای ایران حکیم ابوالقاسم فردوسی در ابیاتی زیبا محمود غزنوی را پس از اینکه نسبت به اثر فردوسی روی خوش نشان نمیدهد،هجو میکند که حاکی از عشق و ارادت حکیم نسبت به پیامبر و خاندان مطهرش دارد:
هجو سلطان محمود
|
ایا شـاه
مـحمـود کشـور گـشای |
|
زکس
گرنترسی بترس از خدای |
|
که پیش از
توشاهان فراوان بدند |
|
هـمـه تـا جـداران
کیـهان بدند |
|
فزون از
تو بودند یکـسر بـجـا ه |
|
بـگنـج و
کـلاه و بتـخـت وسـپاه |
|
نـکردنـد جـز خـوبی
و را ستی |
|
نـگشـتند
گــرد کـم و کا سـتـی |
|
هـمه داد
کـردند بـر زیـر دست |
|
نبودند جـز پـاک
یزدان پرسـت |
امیر مومنان در خطبه پنجاهم نهج البلاغه می فرمایند:
اِنَّما بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ اَهْواءٌ تُتَّبَعُ، وَ اَحْكامٌ تُبْتَدَعُ،يُخالَفُ فيها كِتابُ اللّهِ، وَ يَتَوَلّى عَلَيْها رِجالٌ رِجالاً عَلى غَيْرِ دينِ اللّهِ. فَلَوْ اَنَّ الْباطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزاجِ الْحَقِّ لَمْ يَخْفَ عَلَى الْمُرْتادينَ. وَلَوْ اَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْباطِلِ انْقَطَعَتْ عَنْهُ اَلْسُنُ الْمُعانِدينَ. وَلكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هذا ضِغْثٌ، وَ مِنْ هذا ضِغْثٌ فَيُمْزَجانِ، فَهُنالِكَ يَسْتَوْلِى الشَّيْطانُ عَلى اَوْلِيائِهِ، وَ يَنْجُو الَّذينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللّهِ الْحُسْنى
وقتی یک وهابی برای امام حسین (ع) گریه میکند!
افراد
بسیاری هستند که اعتقاد به دین و آیینی غیر از اسلام و تشیع دارند که
مورد لطف خداوند قرار می گیرند و چشمشان به حقیقت مذهب حقه تشیع روشن شده و
شیعه می گردند. چندی پیش "مهری هدهدی" از تبیان با یکی از مستبصرین
(افرادی که به مذهب تشیع راه یافتند) گفتگویی انجام داده که خواندن آن خالی
از لطف نیست.حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید:
ایمان بر چهار پایه استوار است: شوق، ترس، زهد، انتظار:
هر کس مشتاق بهشت باشد، شهوات را فراموش می کند.
هرکس از آتش بترسد، از محرمات دوری می کند.
هر کس نسبت به دنیا زاهد باشد، مصیبت ها بر او آسان می شود.
هر کس منتظر مرگ باشد، به سوی کارهای خیر می شتابد.
کتاب: اسرار آل محمد از سلیم بن قیس هلالی
چهار حادثه مهم شب عاشورا
1. در شب عاشورا به "محمد بن بشیر حضرمی" یكی از یاران امام حسین علیهالسلام خبر دادند كه فرزندت در سرحدّ ری اسیر شده است. او در پاسخ گفت: ثواب این مصیبت او و خود را از خدای متعال آرزو ميكنم و دوست ندارم فرزندم اسیر باشد و من زنده بمانم. امام حسین علیه السلام چون سخن او را شنید فرمود: خدا تو را بیامرزد، من بیعت خود را از تو برداشتم، برو و در آزاد كردن فرزندت بكوش.
محمد بن بشیر گفت: در حالی كه زنده هستم، طعمه درندگان شوم اگر چنین كنم و از تو جدا شوم.
امام علیه السلام پنج جامه به او داد كه هزار دینار ارزش داشت و فرمود: پس این لباسها را به فرزندت كه همراه توست بسپار تا در آزادی برادرش مصرف كند.
روز نهم
1. در روز نهم محرم (تاسوعای حسینی) شمر بن ذی الجوشن با نامه ای كه از عبیداللّه داشت از "نُخیله" ـ كه لشكرگاه و پادگان كوفه بود ـ با شتاب بیرون آمد و پیش از ظهر روز پنجشنبه نهم محرم وارد كربلا شد و نامه عبیداللّه را برای عمر بن سعد قرائت كرد.
ابن سعد به شمر گفت: وای بر تو! خدا خانه ات را خراب كند، چه پیام زشت و ننگینی برای من آورده ای. به خدا قسم! تو عبیداللّه را از قبول آنچه من برای او نوشته بودم بازداشتی و كار را خراب كردی... .
2. شمر كه با قصد جنگ وارد كربلا شده بود، از عبیداللّه بن زیاد امان نامه ای برای خواهرزادگان خود و از جمله حضرت عباس علیه السلام گرفته بود كه در این روز امان نامه را بر آن حضرت عرضه كرد و ایشان نپذیرفت.
شمر نزدیك خیام امام حسین علیه السلام آمد و عباس، عبداللّه، جعفر و عثمان (فرزندان امام علی علیه السلام كه مادرشان ام البنین علیها السلام بود) را طلبید. آنها بیرون آمدند، شمر گفت: از عبیداللّه برایتان امان گرفته ام. آنها همگی گفتند: خدا تو را و امان تو را لعنت كند، ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر امان نداشته باشد؟!
3. در این روز اعلان جنگ شد كه حضرت عباس علیه السلام امام علیه السلام را باخبر كرد. امام حسین علیه السلام فرمود: ای عباس! جانم فدای تو باد، بر اسب خود سوار شو و از آنان بپرس كه چه قصدی دارند؟
حضرت عباس علیه السلام رفت و خبر آورد كه اینان ميگویند: یا حكم امیر را بپذیرید یا آماده جنگ شوید.
امام حسین علیه السلام به عباس فرمودند: اگر ميتوانی آنها را متقاعد كن كه جنگ را تا فردا به تأخیر بیندازند و امشب را مهلت دهند تا ما با خدای خود راز و نیاز كنیم و به درگاهش نماز بگذاریم. خدای متعال ميداند كه من بخاطر او نماز و تلاوت قرآن را دوست دارم.
حضرت عباس علیه السلام نزد سپاهیان دشمن بازگشت و از آنان مهلت خواست. عمر بن سعد در موافقت با این درخواست تردید داشت، سرانجام از لشكریان خود پرسید كه چه باید كرد؟ "عمرو بن حجاج" گفت: سبحان اللّه! اگر اهل دیلم و كفار از تو چنین تقاضایی ميكردند سزاوار بود كه با آنها موافقت كنی.
عاقبت فرستاده عمر بن سعد نزد عباس علیه السلام آمد و گفت: ما به شما تا فردا مهلت ميدهیم، اگر تسلیم شدید شما را به عبیداللّه ميسپاریم وگرنه دست از شما برنخواهیم داشت.